English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (946 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
To take something to pieces. U دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to get [hold of] something U آوردن چیزی
to bring something U آوردن چیزی
to get [hold of] something U گیر آوردن چیزی
to serve something U غذا [چیزی] آوردن
to live through something U تاب چیزی را آوردن
to obtain something U بدست آوردن چیزی
to take something into account U چیزی را در حساب آوردن
to bring something U بدست آوردن چیزی
to bring something U گیر آوردن چیزی
To process and treat something . U چیزی راعمل آوردن
to get [hold of] something U بدست آوردن چیزی
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
play down <idiom> U ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something [up] U چیزی را به میزان بالا آوردن
to buoy something [up] U چیزی را بالا روی آب آوردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
make good <idiom> U بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to tax someone [something] U بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
to handle something U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
constants U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clearance diving U شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
to stand the test U برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time U برای مدت زیاد دوام آوردن
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
scan U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping U روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
fiddled U ور رفتن به چیزی
To pinch some thing . U چیزی را کش رفتن
To go after something. U پی چیزی رفتن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to go up to somebody [something] U به سمت کسی [چیزی] رفتن
to function as something U به کار رفتن به عنوان چیزی
to go towards [British E] / toward [American E] somebody U به سمت کسی [چیزی] رفتن
to serve as something U به کار رفتن به عنوان چیزی
to approach somebody [something] U به سمت کسی [چیزی] رفتن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
imported U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
trip the light fantastic <idiom> U رفتن برای رقصیدن
prompt to go U اماده برای رفتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
fluctuability U امادگی برای بالاوپایین رفتن
to stretch one's legs U برای ورزش راه رفتن
sick call U تجمع برای رفتن به بهداری
gressorial U مناسب برای راه رفتن
sample size U بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
shop around <idiom> U به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
sand shoes U یکجور گیوه برای رفتن در شن زار
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come towards U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
to approach U به طرف کسی رفتن برای برخورد
procedural U زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
to be after somebody U پی [دنبال] کسی رفتن [برای کیفری مجازاتی]
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to go clubbing U به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
shore leave U مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
hypnotizable U اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
coach dog U یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Which bus do I take for the opera? U برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
zone ride U کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
Which bus do I take to Victoria Station? U کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
take something into account <idiom> U بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To maki faces. U دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
to dig up U با به هم زدن [جستجو کردن] از خاک در آوردن
To cut down expenses . U خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
to grieve over anything U برای چیزی
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
To crane ones neck . U گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
rack one's brains <idiom> U سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something U مساعد برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
requests U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
symmetrical compression U سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
to push your luck [British English] to press your luck [American English] U زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
asks U برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
approval U توافق برای استفاده از چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asked U برای چیزی بی تاب شدن
demand U تقاضا برای انجام چیزی
asking U برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com